اول راه ...
چه ناباوارنه از فردای 9 ماهگیت شروع به دلبری کرده ای ، دلربای من! سینه خیز می روی ،پسرم این تازه شروع راه عاشقی است ، این ابتدای کشف این دنیاست ... روزی که با قدمهایت ، استوار بر زمین خدا گام برداری درخواهی یافت که جهان چه اندازه شکوه دارد و جلوه ، چقدر پیچیده است، که ای کاش آن روز عظمت در نگاهِ تو باشد ، نه در چیزی که به آن می نگری ...کاش هر چه زودتر بیابی که هیچ چیز دراین دنیا حقیر نیست، نه موری که در خاک لانه دارد و نه دست نیازی که شاید روزی، در ِ خانه دلت را بکوبد ... تنها جایی رنگ حقارت دارد دلی است که درآن نشانی از سرسرای بارگاهش نیابی. دلی که آخر نداند خانه دوست کجاست ؟! راستی دیشب در هیاهوی خانه ، چه چیزی توج...
نویسنده :
مامانی
10:33