محمد صادق محمد صادق ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

تولد یک رویا

اول راه ...

چه ناباوارنه از فردای 9 ماهگیت شروع به دلبری کرده ای ، دلربای من! سینه خیز می روی ،پسرم این تازه شروع راه عاشقی است ، این ابتدای کشف این دنیاست ... روزی که با قدمهایت ، استوار بر زمین خدا گام برداری درخواهی یافت که جهان چه اندازه شکوه دارد و جلوه ، چقدر پیچیده است،  که ای کاش آن روز عظمت در نگاهِ تو باشد ، نه در چیزی که به آن می نگری ...کاش هر چه  زودتر بیابی که هیچ چیز دراین دنیا حقیر نیست، نه موری که در خاک لانه دارد و نه دست نیازی که شاید روزی، در ِ خانه دلت را بکوبد ... تنها جایی رنگ حقارت دارد دلی است که درآن نشانی از سرسرای بارگاهش نیابی. دلی که آخر نداند خانه دوست کجاست ؟! راستی دیشب در هیاهوی خانه ، چه چیزی توج...
26 بهمن 1390

به مناسبت 9 ماهگیت ...

حالا دیگر تو «نه ماه» داری… و برای خودت «مرام» پیدا کردی و برای ِ من، اینها بیش از دندان در آوردن اسباب ذوق و نماد بزرگ شدن توست. میدانی که حضور یعنی چی؟  «حضور» یعنی چیزی بیش از «بودن» و کاملا محسوس است که تو دیگر در خانه حضور داری ... از نه ماه گذشته که تنها موجودی محدود و ناتوان بودی، به پسرک بازیگوشی بدل شده ای که گوشه گوشه این خانه قِل می خورد و چرخ میزند. قلمرو دارد و مالکیت را می فهمد ... ذوق میکنم که مرام داری. اقرار میکنم گاهی لجاجتت کلافه ام میکند اما در خلوت خود که مرور میکنم ، میبینم این لجاجت یعنی «من»، یعنی« مال ِ من»، ی...
22 بهمن 1390

بوسه ...

نمی شود که اینهمه احساس بی پاسخ بماند ، می شود ؟! آن هنگام که لب های لطیف و کوچکت ناشیانه صورتم را لمس می کند من می گذارم به حساب یک بوسه کودکانه ... انگار که در بهشت خدایم ... بهشت یعنی مکان امن الهی ، یعنی تمامیت نعمت . من نعمت بارانم با داشتن تو ... و این می شود بازی بین من و تو برای دقایقی : " مامان بوس کنه ... محمدصادق بوس کنه " یکی من ... یکی تو ، ولی سهم من دو دنیا شادی... و تو چه بی آلایش محبت نثار می کردی آن شب ... 10 دی ماه 1390 ...شده بودی ستاره مجلس! برکه آرامشم : تو بی شک در میابی که چه جانی در تمام بوسه های مادر است....در نگاه مادر است ... در امیدها و نگرانی های مادر است ...تو تمام آرزوهای مادری ! خدایا...
11 دی 1390

یلدا...

امشب میان هیاهوی شهر، در طولانی ترین شب سال ،میان رنگ و سرما، تمناها وخواستن ها،درمیان تدارکات معمول ، من باز پراز احساس لطیف با تو بودنم ... کاش می شد تمام ستاره ها را امشب مهمانت کنم ... ای تنها ستاره ام! دلبندم لحظه لحظه در سال پیش مانده ام، چقدر بی تاب بودم برای چشیدن شهد این دقایق ... و چه آمال و آرزوهایی که در سر نداشتم برایت ... و حالا جز سپاس از خداوندی که تو را دلیل نفس هایم کرد چه می توان گفت . باز می بوسمت از سر شوق  ... از عمق وجود ... و می گویم :مرد مردستان ، اولین یلدایت مبارک ... هزار یلدای دیگر پاره تنم ! از خدا برایت آرزو کردم در شبی چنین برای ثمره های زندگیت حافظ بخوانی و از روزگارمان بگویی، از خنده ها و ...
1 دی 1390

دنگ ...

برای رویش اولین مروارید دهانت جمله ای در ذهن ندارم ... جز که برایت بگویم : دریا دریا هیجان بود که نثارت می شد ... جز طغیان مجدد موج موج آرزوهای خوب ... جز دنیا دنیا شکرانه ای که بجا آمد ... زیبای زندگیم : مبارک است هزاران بار و جشن دندانی ات!میدانم مامان پری در تدارک آن است .... می دانم ... قبول باشد ! ١٨/٩/٩٠... همزمان با سالروز تولد عمو امیر هر سال برایم تداعی خواهد شد ... صدای دنگ قاشق بر دندانت ! ...
19 آذر 1390
1